علیاعلیا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

alia e hawra

تولد یک سالگی و یک سال و دو ماهگی

دو هفته قبل از تولد علیا از ایران به برزیل برگشتم برگشت اصلی چند روز بعد از تولد علیا بود ولی دیگ تحمل دیدن مادرم در اون وضعیت را نداشتم با خودم برنامه ریختم که برگردم برزیل و دقیقا بعد از تولد حورا به ایران برگردم  برنامه ریزی کرده بودم که یک تولد بزرگ را برای علیا بگیرم کلی چیز واسه تولدش اماده کرده بودم بخاطر اینکه روز  تولدش مصادف شده بود در وسط هفته تصمیم گرفتم که جشن تولدش را اخر هفته بگیرم تا بتونیم شلوغتر بگیریم ولی دقیقا سه روز بعد روز تولد علیا و دو روز قبل از روز جشن تولد علیا مادرم را از دست دادم درست است که حال مادرم خیلی بد بود ولی باورم نمیشد وقتی که خبر فوت مادرم را بهم دادن گریه میکردم و روی شکمم میزدم چون احساس ...
6 مهر 1391

غذا خوردن

خدا نکنه که ماکارونی بپزم چون باید خودم را مجهز کنم که علیا ماکارونی بخوره و گرنه خودش از دیس ماکارونی میدزدید بدون اینکه کسی متوجه بشه یهو میدید که ماکارونی توی دستشه و تمام لباسهاش را تبدیل به ماکارونی کرده     این هم غذا خوردن عادیش   ...
6 مهر 1391

رفتن به ایران

حال مادرم بد شده بود باید میرفتم میدیدمش دو ماه بود که به حوار حامله شده بودم علیا هنوز 10 ماهش بود در مدت یک هفته ناصر برنامه سفرم به ایران را ریخت باورم نمیشد که به این زودی دارم میرم خیلی دلم گرفته بود وقتی که رسیدم ایران و مادرم را دیدم تعجب کردم میدونستم حالش بده ولی فکرش را نمیکردم به این بدی باشه خیلی پشیمان شدم که چرا حامله شدم چون با اون حاملگی که من داشتم نمیتونستم هیچ کمکی به مادرم بکنم و این قضیه مرا خیلی ازار میداد چیز دیگه ایی که ازارم میداد اینکه مادرم قدرت نداشت  تنها نوه اش را بلند بکنه و باهاش بازی بکنه  خاله و دایی های علیا خوشحال بودن که خواهر زادشون امده حسابی بهش اهمیت میدادن دایی جون واسش تاب گرفت  ...
4 مهر 1391

هشت ماهگی

رفتیم رستوران خواب بود اولی که براش جایی اوردن که بخوابه چشماش را باز کرد  حالا تخت را برداشتن و بجاش صندلی اوردن   قربون خنده هات برم علیا جون     ...
3 مهر 1391

بدو تولد

علیا اولین بچه ام بود هیچ مهارتهایی نسبت به بچه داری نداشتم اخرین برادرم 8 سال ازم کوچیکتره و یادم نمیاد که مادرم چجوری باهاش رفتار میکرد خواهر زاده و برادر زاده هم نداشتم تازه من برزیل بودم و مادرم ایران ولی خدا را شکر اون سال مادر شوهرم همراه با خواهرای شوهرم امدن اینجا و روز زایمانم در بیمارستان مادر شوهرم با من بود و خیلی بهم کمک کرد تا یاد بگیرم چجوری با بچه رفتار کنم        بعد از تولد علیا به یک ماه به ایران رفتم تا خانواده ام را ببینم و همچنین خانواده ام اولین نوه اشان را ببینن   در هواپیما به طرف مشهد مقدس در سه ماهگی علیا       ...
3 مهر 1391

هفت ماهگی

رفتیم به مزرعه برای کشتار گوسفند هر چی تو راه میخواستم علیا را بخوابونم نخوابید که نخوابید     واسه اولین بار که گوسفندها را دید          هوا توی برگشت خیلی گرم بود    ...
3 مهر 1391

تولد علیا

2009/8/18 ساعت 6:40 دقیقا صبح علیا دیده به جهان گشود و به دنیا امد در بیمارستانی به نام سانتا کاتارینا در شهر ساوپاولو در کشور برزیل و من با امدنش مادر شدم        ...
24 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به alia e hawra می باشد